سرخط خبرها

ویدئو | منظومه سر: گلچین اشعار عاشورایی

  • کد خبر: ۱۱۹۳۱۴
  • ۰۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۸:۲۹
ویدئو | منظومه سر: گلچین اشعار عاشورایی
«منظومه سر» گلچینی از چند شعر عاشورایی با اجرای خود شاعران است. علاوه بر این متن کامل اشعار هم در ادامه آمده است.

۱

سید حمیدرضا برقعی

به نام نامی سر، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر

سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر، ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

در این قصیده، ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر

همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیه کهف الرقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر


۲

علی عباسی

وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
شاهی که شکسته‌ست مصیبت کمرش را

پروانه به هم ریخته گهواره خود را
تا باز کند از پر قنداق، پرش را

تلخ است پدر گریه کند، طفل بخندد
سخت است که پنهان بکند چشم ترش را

دور و برش آن‌قدر کسی نیست که باید
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را

مادر نگران است، خدایا! نکند تیر
نیت کند، از شیر بگیرد پسرش را

هم چشم به راه است که سیراب بیارند
هم دلهره دارد که مبادا خبرش را
...‌ای وای از آن تیر و کمانی که گرفته‌ست
این بار سپیدی گلویی نظرش را

وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را
مردی که شکسته‌ست مصیبت کمرش را


۳
قاسم صرافان

زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیده ایم حسین!
عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزه اش را چشیده ایم حسین!

هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروری دادند
ما که هر وقت گفته ایم خدا، از خدایت شنیده ایم: حسین

از خدایت شنیده ایم که گفت: نقش‌ها ما کشیده ایم، اما
اَحسنُ الخالِقین از آن روییم که تو را آفریده ایم حسین!

زینت شانه‌های پیغمبر! تا شنیدیم ساعت آخر:
دل چگونه بریدی از اکبر، دل از عالم بریده ایم حسین!

این عَلَم‌ها و این علامت‌ها اینچنین بی دلیل خم نشدند
همه‌ی ما شریک غم‌های خواهری قد خمیده ایم حسین!

تن بی دست مانده‌ی سقا دیده ای، وای از دلت آقا!
در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیده ایم حسین!

بین شرم نگاه عباس و آن دل نازک شما چه گذشت؟
از حرم تا حرم نفهمیدیم ما که هر چه دویده ایم حسین!

روضه‌های مدینه می‌خوانیم اول کربلا و می‌دانیم
از دعا‌های مادرت بوده که به اینجا رسیده ایم حسین!

شاعری با نگاه پاییزی به دو چشم بهاری ام خندید
چه بگویم که اشک ما از چیست؟ چه بگویم چه دیده ایم حسین!

۴
بند دوازدهم ترکیب بند علیرضا قزوه

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سر‌ها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا‌ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود.

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش.
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود


۵

عباس احمدی

آمدی تا که بفهمیم وفا یعنی چه
بذل خون در قدم خون خدا یعنی چه

همه از پنجه‌ی سقای ادب دانستیم
معنی پنج تن آل عبا یعنی چه

رفت و برگشت تو از علقمه آموخت به ما
معنی مروه چه بوده است و صفا یعنی چه

آمدی و به همه بعد علی فهماندی
راز شقّ‌القمر و فرق دو تا یعنی چه

چشم دادی که نیافتد به حرم، چشم کسی
یاد دادی به دو عالم که حیا یعنی چه

آب بر آب فکندی که بدانند آن قوم
هست دریا چه کسی؟ آب بقا یعنی چه

دم آخر که تو را یافت برادر، بی دست
دید فریاد اخا ادرک اَخا یعنی چه


۶

سعید بیابانکی

برپا شده است در دل من خیمه غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی

عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی

بر سیل اشک خانه بناکرده ام، ولی

این بیت سست را نفروشم به عالمی

گفتی شکار آتش دوزخ نمی‌شود
چشمی که در عزای تو لب‌تر کند نمی‌

دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظمی

می‌خوانی ام به حکم روایات روشنی‌
می‌خواهمت مطابق آیات محکمی

ذی الحجه اش درست به پایان نمی‌رسد
تقویم اگر نداشته باشد محرمی

گفتگو با  علیرضا نظری خرم، نویسنده کتاب «داستان بریده بریده»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->